روزگار آهای روزگار

روزگار آهای روزگار

اون که داری باهاش بد تا میکنی

سنگ صبور غمه و خبر نداری


روزگار آهای روزگار

اون که داری پشت پا بهش می زنی

پشت پاخورده ی نامردی و خبر نداری


روزگار آهای روزگار

اون که داری بوته اش رو از ریشه اش درمیاری

ریشه اش در خاک خشکیده و خبر نداری


روزگار آهای روزگار

اون که داری از جاده بیرونش میکنی

واژگون شده ی عشق و خبر نداری


روزگار آهای روزگار

اون که داری دلشو نم نمک میشکنی

دلشکسته ترینه و خبر نداری


روزگار آهای روزگار

اون که داری یارش و ازش دور میکنی

چشم خشکیده انتظار و خبر نداری


روزگار آهای روزگار

تموم کن قصه هارو

غم و عشق و غصه هارو

همه اینجا در درد عشق گرفتارند

بیا ای مرگ امشب راحتم کن سخت دلگیرم

ملول از ننگ هستی هستم و از زندگی سیرم


اگرجان از تن انسان چو بیرون رفت میمیرد

ندارم جانی اندر تن چرا آخر نمیمیرم


گریزانی چرا ای مرگ ای صیاد دام افکن

شکارآمد به پای خود چه غم داری بزن تیرم


بیا دستم به دامان تو دستم را بگیر امشب

وگرنه انتقام زندگی را از تو می‌گیرم


بیا و دست بردار ای فلک از بازی جانم

ورق برگشت بازنده تویی در دور تقدیرم


اگرچه عمر کوتاهم برای عاشقی کم بود

بیا ای زندگی بگذر دم آخر ز تقصیرم

دستور زبان عشق

http://troth.blogfa.com/

دست عشق از دامن دل دور باد


می توان آیا به دل دستور داد؟


می توان آیا به دریا حکم کرد؟


که دلت را یادی از ساحل مباد؟


موج را آیا توان فرمود:ایست؟


آن که دستور زبان عشق را


بی گزاره در نهادما نهاد


خوب میدانست تیغ تیز را


در کف مستی نمی بایست داد







بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

پی هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

سفره خالی میخری؟

یاد دارم یک غروب سرد سرد ... 
میگذشت از کوچه ما دوره گرد: 
.دوره گردم ، کهنه قالی میخرم. 
کاسه و ظرف سفالی میخرم. 
.دست دوم جنس عالی میخرم. 
. گرنداری کوزه خالی میخرم. 
.اشک در چشمان بابا حلقه بست. 
.عاقبت آهی کشید بغضش شکست. 
.اول سال است و نان در سفره نیست. 
.ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟! 
..بوی نان تازه هوش از ما ربود 
.اتفاقا مادرم هم روزه بود . 
صورتش دیدم که لک برداشته.. 
دست خوش رنگش ترک برداشته 
..سوختم دیدم که بابا پیر بود. 
.بدتر از آن مادرم دلگیر بود. 
.مشکل ما درد نان تنها نبود؛
شاید آن لحظه خدا با ما نبود 
..باز آواز درشت دوره گرد. 
.ریشه اندیشه ام را پاره کرد. 
. دوره گردم ، کهنه قالی میخرم. 
.دست دوم جنس عالی میخرم. 
.مادرم بی روسری بیرون دوید؛. 
_: آی آقا سفره خالی میخرید!!!...
دسته دوم جنس عالی می خرید؟!

چه فرقی می کند...

چه فرقی میکند....

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند


زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند




ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب

وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند




سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست


جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟



یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد


تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند




هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست


خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند




مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام


ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟



فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت


بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند



تو عوض شدی.....

تقدیم به نفسم

تو عوض شدی نگو نه عزیزم بگو که چت شد?


تو نخواستی یا دل من اشتباهی عاشقت شد..

.
مگه مثل من عزیزم کسی هست تو اون حوالی


مثل من سر کنه باتو روزگارشو خیـالی..

.
چی میشه وقتی که تنهام توی اوج گوشه گیری


تو بیای اروم کنارم دستای منو بگیری...


چی میشه وقتی که نیستم بری گوشه اتاقت


از رو دلتنگی مثل من گریه ها بیان سراغت...


چی میشه بشنوم ازتو کسی غیر من نداری?


خیلی دوس دارم بجز من به کسی محل نذاری...


خیلی دوست دارم تو این عشق حس کنم پای تو گیره


تا بهت بگم خدافظ دوست دارم گریت بگیره...


تو عوض شدی و دیگه نیستی اون ادم سابق


حالا تو سردی و بی مهر ولی من عاشق عاشق


گفته بودی که دل تو تا تهش همیشه با ماست


اما خب نگفته بودی اخر قصه همینجاست...


چی میشه واسه یبارم چشم به راه من بشینی


یا شبا وقتی که خوابی خوابای منو ببینی...


خییلی حرفا توی قلبم هست هنوزم که هنوزه


نمیخوام اصلا بدونی که دلت واسم بسوزه


دیگهدمن حرفی ندارم ای خدا به من نظر کن


حرفای مونده تو قلبم روی احساسش اثر کن..

 

خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم


تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند


و امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر
فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود
دلش آغوش گرم میخواهد


خداوندا ، جای سوره ای به نام “عشق” در قرآن تو خالیست
که اینگونه آغاز شود :
و قسم به روزی که دلت را میشکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت



نامه ای به یک دوست

نامه ای به یک دوست

میخواهم با تو کمی درد دل کنم


میخواهم اینک که چشمانم پر از اشک است حرف های دلم را

 به تو بگویم


بغض گلویم را می فشارد،اشک از چشمانم میریزد


با همین بغضی که دارم میگویم که خیلی دوستت دارم


نمیدانم چرا در این لحظه بغض گلویم شکست و گریه کردم


بگذار اینک در این حال و هوای بارانی چشمانم حرفهای دلم را بگویم


تو بهترین هدیه ی دنیا هستی


تو بهترین و بزرگترین آرزوی دنیایی که در دلم نشستی


خیلی دوستت دارم،به خدا تنها تو را دارم


قطره های اشک از چشمانم میریزد،


این تنها خدا است که میبیند حال مرا، میفهمد درد این دل عاشق مرا


کمی تو آرامم کن ای خدا


آرامم کن، مرا از این حال و هوای پر از غم رها کن


آن کسی که دوستش دارم هنوز باور ندارد عشق مرا


این حال پریشان مرا


باور ندارد قلب عاشق مرا ، گریه های هر روز و هر شب مرا


زمانی بود که هیچگاه طاقت دیدن اشکهایم را نداشت


زمانی بود که طاقت شکستن دل عاشق مرا نداشت


حالا اشکم را در می آورد ، بی خیال چشمهای خیسم


حالا دلم را میشکند ، بی خیال این دل بی کسم


تو مرا آرام کن ای خدا ، مرا از غمها رها کن


دلم را آرام کن ، اشکهایم را پاک کن


آرامم کن



 

ای کاش میدانستی

تقدیم به مخاطب خاص وبلاگم

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي تمامي ذرات

وجودت عشق را فرياد مي کرد

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم چشمهايم را مي شستي و اشکهايم را با

دستان عاشقت به باد مي دادي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي تا من بر

سکوت نگاه تو

رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم

اي کاش مي دانستي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمي شکستي

گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم لحظه اي مرا نمي آزردي که اين غريبه ي

تنها , جز نگاه معصومت پنجره اي و جز عشقت بهانه اي براي زيستن ندارد

اي کاش مي دانستي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم همه چيز را فدايم مي کردي همه آن چيز ها

که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي و سال ها برايش گريسته اي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي

کردي غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم دوستم مي داشتي همچون عشق که

عاشقانش را دوست مي دارد

کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم

و مرا از اين عذاب رها مي کردي

اي کاش تمام اينها را مي دانستي




 

در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست

 
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

 

مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست

 

بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را

 

بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

 

یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را

 

حالا که دری هست  مرا بال و پری نیست

 

حـالا کـه مـقـــدر شــده  آرام بگـیـــــرم

 

سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست

 

بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد

 

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

بگــذار تبـــر بـر کـــمــر شـــاخه بکـــوبد

 

وقتی که بهـار آمد و او را ثمــــری نیست

 

تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر

 

در شهر به جز مــرگ متـاع دگری نیست

 


پیامی از یه غریبه آشنا

شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا؟

تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا؟

شبیه یك پرنده، خیس از باران كه می آیم؟

تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا؟

پس از طی كردن فرسنگها راهی كه می دانی

كنار خستگیها، تكیه گاهم می شوی آیا؟

شناكردن میان خاك را بد من بلد هستم

تو اقیانوس موج آماج را هم می شوی آیا؟

نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری

تو تصحیح تمام اشتباهاتم می شوی آیا ؟

ا گر بی روز و بی تقویم ماندم من

به و صل فصلهایت، سال و ماهم می شوی آیا؟

برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری

برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا؟

شب افسانه ای با تو طلوع تازه ای دارد

تو در صبح اساطیری پگا هم می شوی آیا؟

صبور و ساده ای اما ،عمیق و ژرف،عشق من

برای حرف نجوا، نعره چاهم می شوی آیا؟

پس از صد سال ا گر بد ترجمه كردی نگاهم را

به پاس اشكهایم عذر خواهم می شوی آیا؟

تو شیرین تر از آن هستی كه شادابیت كم گردد

و از خود تلخ می پرسم تباهم می شوی آیا؟!

درد و دلم با خدا

ديشب هنگامي که دلم بسيار شکسته بود از نامردي هاي اين مردم آدم نما

 سرم را گذاشتم روي پاهاي خداي مهربانم و آهسته گريستم

 دستش را لاي موهايم کردو بهم گفت دخترکم از چه ناراحتي بگو

 بگو ميخواهم مرحم دردت باشم بگو مي خواهم سنگ صبورت باشم

 دستانش را بوسيدم و گفتم خداي من قلبم را شکستند روحم را آزار دادند

 و بي شرمانه به من ظلم کردند .

 او خم شد و پيشانيم را بوسيد و گفت عزيزم ناراحت نباش آنها قلب من را هم شکستند

 مني که خداي آنهايم مني که بهترين ها را بهشان دادم مشکلي نيست

 مانند من صبور باش ببين و ساکت باش بسپارشان به زمان

 که اين نيز ميگذرد .

 نميدانستم چه بگويم بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم

 خدايا اگر تو را نداشتم چه ميکردم در اين دنياي نامردي ها

 اگر تو کنارم نبودي چگونه مي توانستم اين همه خيانت را تحمل کنم

 خداي مهربانم دوستت دارم .

 او نيز درحالي که من را محکم در سينه خود ميفشرد گفت

 عزيز دلم من هم تو را دوست دارم حال در آغوش من بخواب تا تمام

 غمهايت را فراموش کني .

 و من در آغوش گرم و مهربان او بخواب رفتم و ديدم واقعا وقتي او هست

 دل به ديگري بستن براي چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بر گور بوسه ها

زانجا که بوسه های تو آن شب شکفت و ریخت

امروز ، شاخه های کهن سر کشیده اند

نقش ترا که پرتو ماه آفریده بود

خورشید ها ربوده و در برکشیده اند

شب در رسید و ، شعله ی گوگردی شفق

بر گور بوسه ها ی تو افروخت آتشی

خورشید تشنه خواست که نو شد به یاد روز

آن بوسه را که ریخته از کام مهوشی

ماندم بر آن مزار و ، شب از دور پر گشود

تک تک برآمد از دل ظلمت ، ستاره ها

خواندم ز دیدگان غم آلود اختران

از آخرین غروب نگاهت اشاره ها

چون برگ مرده ای که درافتد به پای باد

یاد تو با نسیم سبکخیز شب گریخت

وان خنده ای که بر لب تو نقش بسته بود

پژمرد و ، در سیاهی شب چون شکوفه ریخت

دیدم که در نگاه تو جوشید موج اشک

گلبرگ بوسه های تو شد طعمه ی نسیم

دیدم ترا که رفتی و آمد مرا به گوش

آوای پای رهگذری در سکوت و بیم

بی آنکه بر تو راه ببندد ، نگاه من

ای آشنا ! گریختی از من ، گریختی

چون سایه ای که پرتو ماه آفریندش

پیوند خود ز ظلمت شب ها گسیختی

اینجا مزار گمشده ی بوسه های تست

و آن دورتر ، خیال تو بنشسته بی گناه

من مانده ام هنوز در این دشت بی کران

تا از چراغ چشم تو گیرم سراغ راه ...

شقایق خشک

رو سنگ قبرم بنویس:"دیوونه ی دیوونگی"

به آدما بگو دلش تنها بوده تو زندگی

بگو برام گل نیارن رو سنگ قبرم نذارن

بجاش یرای دلخوشیم 10 تا سپیدار بکارن!

بگو که روشن نکنن شمعای مشکی واسه من

بجاش یه فانوس کوچیک بالای عکسم بذارن

نه!نه!یه وقت قاب نذارن گوشه ی سنگ قبر من!؟

آخه میترسم غم تو چشمام و هممه بخونن...

رو سنگ قبرم بنویس:"یه آس و پاس!یه پاپتی"

بگو!شاید بشکنه این بغض عجیبٍ لعنتی

بگو!واسه همه بگو از زندگی گلایه داشت

مگه تو شاهد نبودی رو دل من چه زخمی کاشت؟

مگه خودت ندیدی اون روزای زرد پائیز و؟

قدم زدن رو برگای سرخ میون شالیز و؟

دیدی چه زود یکی دیگه خاطرم و ازش گرفت؟

میبینی؟قلب عاشقش شده یه سنگ سخت و سفت

رو سنگ قبرم بنویس:"دشمن سخت عاشقی!"

نه!بی خیال!دوروغ نگو!آخه تو یه شقایقی

تو تنها یادگارمی از اون!گل خشک قشنگ!

تنها کسی که تا حالا باهام بوده سرخ و یه رنگ

بذار که از نگاه تو همه بفهمن چی شدم؟!

عاشق شاعری بودم...حالا یه افسانه شدم

 

نامه به یک دوست

نمي دونم از كجا شروع كنم؟


از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت

 چون اونم برام غنيمته كاش بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين

 حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي مياره مثل بارون از آسمون به دل

 عاشق من مي باره مثل بارون صدات براي دل آدمي آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه خوبهه

 احساست و حتي لمس كردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم’ بزارم’ حرفهاي

 دلم’ بهت بگم باهات گريه كنم باهات بخندم و هر لحظه به چشماي پر مهرت نگاه كنم چون

 اون چشمات من’ به زندگي بيشتر وابسته مي كنه. هر موقع صداي قشنگت’ مي شنوم

 دلــــم مي لرزه يه جوري اروم و هيجان زده ميشم از خودم از بودنم جدا ميشم و خودم

’ به تو ميسپارم اگه تو دلم باشي باور نميكني ميگي اين دل هموني كه فكر ميكنم دوستم نداره

 ولي كاش از چشام بخوني كه حتي بودنت گفتنت خواستنت و همه چيزت برام از همه كس

 باارزش تر. مي دوني ، زندگي من مثل يه كاغذ سياه كه تو نقطه ي سفيدش هستي و هر

 لحظه كه عشق من به تو زياد مي شه اون نقطه به اوج خود مي رسه و بزرگتر مي شه و

 زندگي يه رنگ ديگه با تو مي گيره هيچ كس تو رو از من نمي تونه بگيره حتي خودت

 چون اسمت ، عشقت و بودنت تو دلم حك شده و محاله كه پاك شه يعني خودم هم نمي زارم

 پاك شه عشقت بـــــرام مثل گلهاي بهاري هر روز تازه تر مي شه به جاي اينكه

 تكراري شه هر روز بوي قشنگتري به خودش مي گيره عشقت برام خيلي تازه و تازه تر

 هست مثل بوي بارون مثل بوي ياسمن انقدر از ته دل نفس مي كشم تا بيشتر به بودنت و

 عشقت معتاد بشم.


اما...