تقدیم به دوست گلم.....

♥ عشق + دلواپسي = مادر ♥

♥عشق + ترس = پدر ♥

♥ عشق + ياري = خواهر ♥

♥ عشق + دعوا = برادر ♥

♥ عشق + زندگي = همسر ♥

♥ عشق + دلواپسي + ترس + ياري+ دعوا + زندگي = دوست ♥♥


سکوت کوچه های تار جانم گریه می خواهد...



سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

تقدیم به کسی که میدونه چقدر دلم دنتگشه...


پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است

تقدیم به خواهرم....



سخته نبودن، کنار آدمایى که اگه کنارشون هم باشى ، دلت براشون تنگ میشه.

خیلی  دلتنگتم... (خواهر گلم)


/بی تو این فاصله ها طاقت من را برده

/ ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده

/ کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم

/ این دل خسته ام از دوری تو پژمرده

عشق چیست...


گفتمش:سر اغاز درد عشق چیست؟

                       گفت:اغازش سراسر بندگیست.....

                       گفتمش پایان ان راهم بگو؟

                        گفت:پایانش همه سرکندگیست...........

                         گفتمش: درمان ان را هم بگو؟

                           گفت:درمانی ندارد بی دواست...................

خسته ام


خسته ام

خسته از بودن
خسته از این همه موندن
. . .
خسته از لحظات باقی مونده
خسته از خاطرات جا مونده
. . .
خسته از ضربان این قلب خسته
خسته از بیقراری های این دل شکسته
. . .
خسته از تکرار این بغض شبونه
خسته ام از این زمونه
. . .
خسته از این زمین و زمان
خسته ام از این تن و جان
. . .
خسته از یک عمر یکرنگی
خسته ام از تکرار این دلتنگی
. . .
خسته از اینجا و هرجا
خسته از بودن بیجا
. . .
خسته از این زندگی
خسته از اینهمه بارندگی
. . .
خسته از دلبستگی
خسته ام از اینهمه وابستگی
. . .
خسته از این خستگی
خسته از ایمان در دلدادگی
. . .
خسته از افسردگی
خسته ام از اینهمه دلخستگی

نوشته بود ذهن تو مریض است...


نـوشـتــہ بـوב "ذهـن تــو مـَريـض اسـت" ..

نـہ رَفـيـق بـيآ ذهـن مـَريـض رآ بـَرآيـَت مـَعـنـی كـُنـَ ـم ..

ذهـن مـَريـض آنيـسـت كہ بـہ بـَهـآنـہ جـآ نـَبـوבَن בَر مـتــرو و اتـوبـوس

خـوבَش رآ بـہ زَن هـآ مــے مـآلـَد ..
ذهـن مـَريـض آنيـسـت كہ وَقـتی בخـتـَری كـنآر خـيآبـآن בَر انـتـظآر

تـآكـسـی اسـت قیمت مــی پـُرسـَב ...

ذهـن مـَريـض آنيـسـت كہ تـآ مـوی بـلـونـב

مـی بـيـنـَב  فاحشه مینامند...

ذهـن مـَريـض آنيـسـت كه شيـطـَنـَت خـآص בخـتــرآن رآ 

فاحشه گری می نامند ...

ذهـن مـَريـض آنيـسـت كه كـوچـَكـتـَريـن لـَبـخـَنـב  زَن رآ

پيــشـنـَهـآב رابطه .... می دانند ...

 

ايـنجـآ مـَرב هـآيـَش از كـَمـبـوב هـَمـہ رآ فاحشه می دانند

جــز مـآבر و خــوآهــر خـويـش ...

من زنم....


من زنم

با دستهايي كه ديگر دلخوش به النگو هايي نيست كه ذوق وبرقش شخصيتم باشد

....من زنم به همان اندازه از هوا سهم ميبرم كه ريه هاي تو درد اور است كه من ازاد نباشم 

......تا تو به گناه نيوفتي

...قوس هاي بدنم به چشمهايت بيش تر از تفكرم مي ايد

  دردم مي ايد ژست روشنفكريت تنها براي دختران غريبه است وبه خواهرومادرت كه ميرسي 

قيصر ميشوي,دردم مي ايد وقتي در تخت خواب با تمام عقيده هايم موافقي

...... و صبح ها از دنده ديگري از خواب بيدار ميشوي

وتمام حرفهايت عوض ميشود 

دردم مي ايد نميفهمي تفكر فروشي بدتر از تن فروشي است....

حيف كه ناموس براي تو مهم تر است نه تفكر....

حيف كه فاحشه مغزي بودن بي اهميت تر از فاحشه تني است 

من محتاج درك شدن نيستم ولي....

دردم مي ايدخر فرض شوم دردم مي ايد كه اينقدر خوب سر وجدانت كلاه ميگذاري 

وهر بار كه ازاديم را محدود ميكني ميگويي:من به تو اطمينان دارم اما اجتماع خراب است 

نسل تو هم كه اصلا مسوول خرابي اش نبوده......

ميداني!!!

دلم از مادرهايمان ميگيرد بدبخت هايي بودند كه حتي ميترسيدند 

فك كنند حقشان پايمال شده

خيانت نميكردند....نه براي اينكه از زندگي راضي بودند....نه!!

خيانت هم شهامت ميخواهد نسل تو همه چيز را از مادرهايمان گرفت

 وجايش النگو دادمادرم از خدا ميترسيد از لقمه حرام ميترسيد......

از همه چيز ميترسيد تو كه خوب ميداني ترساندن بهترين ابزار كنترل است.....

اين را هم بخواني ميگويي اغراق است....

ببينم كه فردا دختر مردم زيز پاهاي كشت ارشادبه جرم موهاي بازش كتك ميخورد 

باز هم همين را ميگويي 

ببينم انجا هم به اندازه درون خانه غيرت داري.....

دردم مي ايد كه به قول شما تمام زنهاي اطرافتان خرابند و انها هم كه نيستن 

همه فاميلهاي خودتانند.....

از اين همه بي كسي .........

دردم مي ايد ..........


هرزگی...


تقدیم به دوستی که هرزه ای بهش وعده ازدواج را داده بود اما....افسوس....

هرزگ--ی. سيگـآر دسـت مـَـن نيـسـت ...

هرزگ--ی ... آرآيـِش غـَليـظ مـَـن نيـسـت ...

هرزه آنيـسـت كـہ مـی بيـنـد از غـَ ـم او سيگـآر مـی كشـم ...

 مـی بيـنـد غـَ ـم هـآيـَ ـم رآ زيـر آرآيـشـَ ـم پنـهـآن مـے كـُنـَ ـم ...

امـآ هـَنـوز هـَ ـم هـَوَس رآ بـہ مـَـن تـَرجيـع مـی دهد ...

هرزگی ... مـوی بـلـوند مـَـن نيـسـت ...

هرزگی ... لـَب هـآی قـرمـز مـَـن نيـسـت ...

هرزگی ... سيگـآری كـہ בَسـتـم مـی بينـی نيـسـت ...

هرزگی ... لبـآس تـَنـگ و كـوتـآه مـَـن نيـسـت ...

هرزگی ... جـورآب يـآ سـآپـورت پـوشيـدن مـَـن نيـسـت ...

هرزگی ... كـفـش پـآشـنـہ 7 سـآنـتـی مـَـن نيـسـت ...

هرزه آن مـَرديـسـت كـہ فـكــر مـيكـُند

چـون مـَن پيـآده هـَسـتـَم وَ او سـَوآره ...

مـی تـَوآنـَد مـَـن رآ تـَصـآحـُب كـَنـد...

هرزه آن مـَرديـسـت كـہ هـنگـآم رآنـَنـدگـی ...

چشـمـَش مثـل لآشـخـُور هـآ دنبـآل בخـتـَر يـآ زَنـی

كـنـآر خِيـآبآن اسـت ...

هرزه يـَعـنـی تـو...! وَقـتـی كـہ بـہ دروغ گـُفـتـی ...

בوسـتـَت دآرَم وَلـےی چشـمـَت بيشـتـَربه پاهایم بود ...

هرزه يـَعـنـی تـو...! وَقـتـی كـہ بـہ دروغ گـُفـتـی ...

تـو زَن مـَـن هـَسـتـی ... وَلـی مـی خـوآسـتـی

اَوَليـن پـآرتـِنـِرَم در رابطه ....... ام باشی

هرزه يـَعـنـی تـَمـآم مـَرد هـآيـی كـہ هـَنـوز فـَرق هرزه

وَ كـسـی كـہ مـی خـوآهـَد خـوب بـِگـَردد رآ نمـیدآنـَد ...

البـَتـہ هـَميـشـہ استـثـنآيـی هـَم وجـوددآره ...

وَ هـَمـہ هـَم مثـل هـَم نيستـَن .

این جا زمین...



اینجـآ
زمیـن اســتــ ...

رسـم آدم هـآیـش عجیـب اسـتــ ...

اینجـآ گـُم که بشـوی،

به جـای اینکه دنبـآلت بگردنــد،فــراموشت میکـُنــند..

زیـآد که خوب بـآشی،زیـآدی میشـوی!

زیـآد که دم دسـت بـآشی،تکـراری میـشوی!

زیـآد که بخـندی،برچـسـب دیوانـگی میخـوری!

                                    اینجـآ فقـط بـرای خودت زنـدگی کـُن....

مهم نیست...


افسوس...که رویا بود...


 

توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....

 

 

تنهایی...


می گویند:
با همه کس بوده است
عجب
هرزه ای است این
تنهایی........

بنویس ولی بمان...


خودم قبول دارم که کهنه شده ام !

آنقدر کهنه که می شودروی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت......

بنویس ولی بمان.........

بهترین دوست...



بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه ،

چشمانت را از من دور کند


و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد . . .


دوستت دارم...



دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا !!!
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ،دل من را دیدی...؟!

تقدیم به خواهرم که برام بهترین دوست،بهترین همدم،بهترین دلسوز و بهترین خواهر دنیاست...


.
این نیست حال و هوای گذشته های دور من

اینک حس میکنم تویی زندگی من

گرتو نباشی نیست نفسی برای زنده ماندن من

یک جمله باقی مانده که ناتمام نماند شعر من

خیلی دوستت دارم خواهر  من
.

دیر کرده....

آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟

خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است

تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .

آیینه به سادگیم خندید و گفت :

احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است

گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی

گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!!

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش ،

او برای همیشه دیر کرده است …

::