دلم میخواست ...
دلم می خواست همچون کبوتری بودم و بر قلب کوچکت آشيانه می کردم و هميشه مهمان تو بودم.
دلم می خواست تا رگی از بدنت بودم تا اين زمانه نتواند ما را از هم جدا کند.
من غم را در سکوت و سکوت را در شب و شب را در بستر و بستر را برای فکر کردن به تو دوست دارم.
من تو را به خاطر عشقت و عشق پاکت را به خاطر دلم و دلم را برای عشق به تو دوست دارم.
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 0:18 توسط s.71
|