تقدیم به عزیز دلم ....

این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی …
کم می آورم، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند، اما نه
هر بازوانی، فقط حصار آغوش تو …

من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در
آغوشم بگیری و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم!
عشق من، بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد!

گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد که بیاد تو
تنهاییم و من اجازه ندم!
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه مگه
من مردم که تنها بمونی …!

در آغوشم که میگیری آقدر آرام میشوم که یادم میره باید نفس
بکشم
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 1:51 توسط s.71
|